فهرست وبلاگ من

۱۳۹۳ شهریور ۱۵, شنبه

مادرم تکه یی از نور است
می تابد به من
او همه ی رنج مرا
با عشق میبافد به هم
و تمام بار سنگین اندوه مرا
می زداید از من
او وسعت آن خانه ی کوچک را
می شوید با مهر
میشوید با عشق
*گاهی پدرم می نالید...
دعوا بود
اول زندگی شان خوب نبود
مثل هر خانه ی دیگر افغانی ما
وما ازترس بخود می لرزیدیم
می چسبیدیم به هم
وپناه می بریدیم به لحافی که بر سر ما بود.
 

 *پدرم تاریخ است
تاریخ از ترک دست هایش
می دهد سلام
*حال حالا
به هم میخندند
هر دو باختند به هم
چه دیر
باز هم شکر
*مادرم
پدرم
آیه های نوراند
*و چه زیباست
که زیبا باشیم
بتابیم به هم
ف خ
27/8/2014

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر