فهرست وبلاگ من

۱۳۹۳ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

وقتی خلاف سلیقه و میلت عمل نمی کنی!

این روزها ناامیدی ها دست به دست هم داده می خواهند مرا از پا در آورند. شب ها بعد از دیدن سریا لها ی متوالی به خواب می روم و نصف شب بیدارشده و از بس که پهلو می دهم پهلوهام درد می گیرند و ساعت هفت و نیم صبح به زور سر کار می روم و همه ی کارهایی که روزانه انجام می دهم زورکی اند. نمی دانم تا کجا پیش خواهم رفت، به آرزویی که هشت سال تمام بهش فکر کردم نرسیدم چه شکستی، شکستی که مغز استخوانهایم را هم له کرد و هیچ تمایلی به ادامه دادن ندارم. نمی دانم آیا همه انسانها شکست را تجربه کردندو طعم بد مزه ی آن را چشیده اند؟ اگه این طور است چه راه حلی وجود دارد ؟ چه باید بکنم؟ حدود چهار سالی که کار کردم همش بخاطر رسیدن به هدفی که داشتم بود و به فقط یک انگیزه داشتم ولی حالا که به آن نرسیدم رمقی و توانی نیست و هیچ انگیزه یی، این روزها به خودم کلنجار میرم بخاطر ترک وظیفه، ولی تصمیم گرفتن خیلی سخت است. یک طرف خواسته ها و آرزوهام و یک طرف هم مایحتاج زندگی، ای زندگی به چه دردم می خوری؟ من در تمام زندگی ام اکثرا قلب و عشقم و آنچه قلبا و   عاشقانه می خواستم را قربانی تصمیم های عقلانی ام کرده ام. و حالا هم دارم توان پس می دهم و نتیجه یی که گرفتم این است که آنچه را عاشقانه می خواهی را انجام بده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر